از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!
اختلال شخصيت مرزي
اين افراد تقريبا هميشه به نظر مي رسد كه در يك حالت بحراني قرار دارند.نوسان خلق در آتها شايع است.ممكن اسن لحظه اي اهل بحث و مجادله به نظر برسد ، لحظه اي ديگر افسردگي نشان دهد ، و زماني ديگر از فقدان هر گونه احساس در خود شكايت نمايد.رفتارش بي نهايت غير قابل پيش بيني است، در نتيجه ندرتا به سطح اعلا ء استعداد خود مي رسند.ماهيت دردناك زندگي آنها را در اقدامهاي مكرر خودآزارانه مي توان ديد.ممكن است به قصد اخذ كمك از ديگران اقدام به تيغ زدن مچ دست يا رفتارهاي خودآزارانه ديگر نمايند، يا ابراز خشم كرده يا خود را به طريقي از عواطف غير قابل مقاومت رها سازند. چون حس وابستگي و پرخاشگري قوي است ، روابط اجتماعي آنها پر آشوب است. گاهي به شدت به كساني كه بر آنها متكي هستند، به معناي واقعي مي چسبند و وقتي از دوستان صميمي خود ناكامي مي بينند شديدا بر آنها خشم ميگيرند.در بازي گرفتن ديگران همتا ندارند.تهايي را خوب تحمل نكرده و جستجوي همنشين را،مهم نيست چقدر نامطلوب باشد، به تنها نشستن و احساس پوچي و بي كسي كردن ترجيح مي دهند.براي رفع تنهايي ، حتي براي لحظه هاي كوتاهي هم كه شده باشد، بيگانه اي را به دوستي مي پذيرند و از بي مبالاتي جنسي هم روگردان نيستند.اغلب از احساس مزمن تنهايي و پوچي ، و نيز از فقدان احساس هويت ثابت ناله مي كنند، و اگر تحت فشار گيرندخواهند گفت كه عليرغم احساس هاي تند و ناگهاني ، اكثر اوقات ملول و غمگينند.آنان در روابط خود مردم را به دو گروه تماما خوب و تماما بد تقسيم مي كنند.مردم در نظر آنها يا تكيه گاه و پرورش دهنده هستند يا آدم هايي نفرت انگيز و ساديست كه آنان را از احساس ايمني محروم كرده و هر زمان كه او احساس وابستگي نمايد تركش مي كنند.
از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!
اختلال شخصيت ضد اجتماعي
شخصيت هاي ضد اجتماعي معمولا با ظاهري عادي،حتي فريبنده و راضي كننده مشاهده ميگردند.معهذا، سوابق آنها حاكي از اختلال عملكرد در بسياري از زمينه هاي زندگي است.دروغگويي ،فرار از مدرسه و منزل، دزدي،نزاع،سوء مصرف دارو و فعاليتهاي غير قانوني ، تجربيات اين افراد است.شخصيت هاي ضد اجتماعي، غالبا در مصاحبه با غير همجنس ، با رفتار اغواكننده و پر رنگشان او را تحت تاثير قرار ميدهند.فقدان اضطراب و افسردگي از خود نشان مي دهند ، كه با موقعيت آنان هماهنگي ندارد.تو ضيحات خودشان در مورد رفتار ضد اجتماعيشان آن ها را آدم هايي تهي و كوتاه فكر مي نماياند.تهديد به خودكشي و اشتغال ذهني با ناراحتي جسماني شايع است.اين افراد در به بازي گرفتن ديگران بسيار استادند و به راحتي مي توانند ديگران را براي شركت در طرحهايي كه براي بدست آوردن پول و شهرت نزديكترين راه شمرده مي شوند راغب سازند، كه غالبا به خسارت مادي و شرمساري اجتماعي يا هردو آنها منجر مي گردد.شخصيت هاي ضد اجتماعي حقيقت را نمي گويند و نمي توان در مورد انجام وظايف و رعايت اصول اخلاقي مرسوم به آنها اعتماد نمود.بي مبالاتي جنسي ،بدرفتاري با همسر و فرزند، و رانندگي در حال مستي از اتفاقات معمول در زندگي آنان است.در كل به نظر ميرسد كه فاقد وجدان هستند.
چون كه از ياد مي بريم با دلهايمان نگاه كنيم، همه چيز را در قالب شيء مي بينيم، حتي آدمها را. از آنها استفاده مي كنيم يا كنارشان مي گذاريم. شانس هر ديدار، فرصتي است مهم، اگر ما قدرش را بدانيم.
خوب ترين آدمها بيشتر به دست خودشان مي ميرند. فقط براي اينكه از بقيه فرار كنند. و آن ها كه باقي مي مانند هيچ وقت درست درك نمي كنند كه چرا كسي بايد از دست آن ها فرار كند!