۲۰ شهریور ۱۳۸۷

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! (ادامه)

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!


اختلال شخصيت مرزي

اين افراد تقريبا هميشه به نظر مي رسد كه در يك حالت بحراني قرار دارند.نوسان خلق در آتها شايع است.ممكن اسن لحظه اي اهل بحث و مجادله به نظر برسد ، لحظه اي ديگر افسردگي نشان دهد ، و زماني ديگر از فقدان هر گونه احساس در خود شكايت نمايد.رفتارش بي نهايت غير قابل پيش بيني است، در نتيجه ندرتا به سطح اعلا ء استعداد خود مي رسند.ماهيت دردناك زندگي آنها را در اقدامهاي مكرر خودآزارانه مي توان ديد.ممكن است به قصد اخذ كمك از ديگران اقدام به تيغ زدن مچ دست يا رفتارهاي خودآزارانه ديگر نمايند، يا ابراز خشم كرده يا خود را به طريقي از عواطف غير قابل مقاومت رها سازند.
چون حس وابستگي و پرخاشگري قوي است ، روابط اجتماعي آنها پر آشوب است. گاهي به شدت به كساني كه بر آنها متكي هستند، به معناي واقعي مي چسبند و وقتي از دوستان صميمي خود ناكامي مي بينند شديدا بر آنها خشم ميگيرند.در بازي گرفتن ديگران همتا ندارند.تهايي را خوب تحمل نكرده و جستجوي همنشين را،مهم نيست چقدر نامطلوب باشد، به تنها نشستن و احساس پوچي و بي كسي كردن ترجيح مي دهند.براي رفع تنهايي ، حتي براي لحظه هاي كوتاهي هم كه شده باشد، بيگانه اي را به دوستي مي پذيرند و از بي مبالاتي جنسي هم روگردان نيستند.اغلب از احساس مزمن تنهايي و پوچي ، و نيز از فقدان احساس هويت ثابت ناله مي كنند، و اگر تحت فشار گيرندخواهند گفت كه عليرغم احساس هاي تند و ناگهاني ، اكثر اوقات ملول و غمگينند.آنان در روابط خود مردم را به دو گروه تماما خوب و تماما بد تقسيم مي كنند.مردم در نظر آنها يا تكيه گاه و پرورش دهنده هستند يا آدم هايي نفرت انگيز و ساديست كه آنان را از احساس ايمني محروم كرده و هر زمان كه او احساس وابستگي نمايد تركش مي كنند.

منبع: روانپزشكي باليني-كاپلان

اختلال شخصيت ضد اجتماعي


ادامه دارد...