۲۳ آذر ۱۳۸۷

راز

من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس و انفجار کوه گذر داده ام
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد.

*فروغ

** برای عباث كه به قول خودش ثبّاتي (ثبت كردن) را يادم داد!

۶ آذر ۱۳۸۷

من و پاييز


رمق ِ جدال ، براي من و پاييز نمانده است...چاره اي نيست...تقدير زورمندتر است...


۲۶ آبان ۱۳۸۷



بي شك غروب من نزديك است...

۲۵ آبان ۱۳۸۷

كلامي براي گفتن...

دوستي منتقد بود كه چرا بيشتر مطالبت اقتباسيه! در جوابش بايد بگم... من حرفهامو اكه گفتني باشه با عكسهام ميزنم...وقتي كلامي رساتر و كاملتر از من گفته شده چه نيازي به "قلم فرسايي" منه!!! ترجيحاً گزيده كلامهايي كه مقتضي حالم در زمان پست گذاشتن هست رو ضميمه مي كنم..... خودم حرف زدن با زبان عكسهام رو بيشتر دوست دارم/

۲۲ آبان ۱۳۸۷

عاشقانه

چه عاشقانه هايي به گوش ات سرودم!


از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! (ادامه)

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!
اختلال شخصيت خود شيفته

مبتلايان به اين اختلال احساس خود بزرگ بينانه از مهم بودن خود دارند.آن ها خود را آدم هاي خاصي مي پندارند و انتظار دارند بطور خاصي با آنان مدارا شود.تحمل انتقاد را ندارند و از اين كه كسي جرات مي كند از آنان انتقاد كند دچار خشم مي گردند، يا ممكن است نسبت به انتقاد كاملا بي تفاوت باشند.روي راهي كه خود انتخاب كرده اند تكيه مي كنند و غالبا افرادي جاه طلب هستند كه آرزوي شهرت و مكنت دارند.احساس داشتن استحقاق در آن ها بسيار قوي است.روابط آنها شكننده است و به علت عدم رعايت اصول رفتاري مرسوم ديگران را دچار خشم مي سازند.قدرت هم حسي ندارند و تظاهر به همدردي آنها براي كسب مقاصد شخصي است.احترام به نفس شكننده داشته و مستعد ابتلا به افسردگي هستند.مسائل بين فردي ، طرد ، فقدان و مشكلات شغلي از استرس هائي است كه خودشيفته ها با رفتار خود آن ها را بوجود مي آورند، استرس هايي كه خود حداقل توانايي را براي مدارا با آنها دارند.

منبع: روانپزشكي باليني-كاپلان
** از اين آدمها كه خيلي داريم .... اما يكيش از همه بارزتره!!!!!( به قول سيزيف، چشمك)
ادامه دارد...

۱۶ آبان ۱۳۸۷

كودك بودن!



كاش مي شد سه چيز را از كودكان ياد بگيريم:* بي دليل شاد بودن و پاي كوبيدن * هميشه سرگرم كار بودن و بيهوده ننشستن * حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فرياد زدن




۵ آبان ۱۳۸۷

شهرزدگي!


يه خروار كتابه كه بايد بخونم.... يه قفسه فيلمه كه مي خوام ببينم... چند تا دوست كه بايد بهشون سر بزنم....و.....
اما حوصله هيچكدومشو ندارم....
از صبح منتظرم كه شب بشه.... تمام شبم منتظرم كه صبح بشه....
به گمانم دوباره شهرزده شدم!

۲ آبان ۱۳۸۷

جهان را دگر گون كي توان كرد؟


جهان را دگر گون كي توان كرد؟
ياوه مكوش.

جهان، ازل است
به دگر كردنش مكوش، ويران شود
به نگهداريش مكوش، از كف شود.

در جهان،
شماري پيشند؛ شماري پس
شماري سختند؛شماري آسان
چندي فرازينند؛چندي فرودين
چندي توانا؛چندي ناتوان.

فرزانه، گريزان از فزونخواهي ست.

*دائو دِ جينگ

۲۸ مهر ۱۳۸۷

من و تو



انديشه ام را
شب و روز مي آكني از خود
من در تنهايي
جايي برون از اين جهان ، تو را به پيشواز مي آيم
نا زندگي و مرگم را به دست خود گيري.
دلم چون آفتاب پگاه
خيره تو را مي نگرد.
تو بلندي ،هم چون گستره ي آسمان
من پستم،هم چون درياي بي كران
تو را آرامش ابدي است
مرا بي قراري ازلي
با اين همه، جايي در افق دور دست
به يكديگر پيوسته ايم.

*تاگور

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! (ادامه)

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!

اختلال شخصيت نمايشي

اين افراد رفتار توجه طلبانه بارزي نشان ميدهند و به احساسات خود مبالغه داشته و سعي ميكنند هر چيزي را مهمتر از آنجه واقعا هست جلوه دهند.وقتي كانون توجه نباشند و مورد تعريف و تمجيد قرار نگيرند ،ممكن است حملات كج خلقي و گريه زاري به راه انداخته و ديگران را متهم سازند.رفتار اغواكننده در هر دو جنس شايع است.خيالپردازي جنسي در مورد كساني كه گرفتار آنها هسند فراوان پيش مي آيد، اما در اظهار اين خيالات ثباتي نشان نمي دهند و ممكن است بيشتر اهل عشوه و لاس زدن باشند تا پرخاشگري جنسي.نياز آنها به اطمينان بخشي بي پايان است ،معهذا روابط آنها سطحي است.ممكن است خودبين و خودپسند باشند.نيازهايشان آنها را زود باور و ساده لوح مي سازد.
مكانيسم دفاعي عمده شخصيتهاي نمايشي واپس زدن و تجزيه است.آنان از احساسات واقعي خود بي خبرند و قادر به توضيح انگيزه هاي خود نيستند.تحت استرس ، واقعيت سنجي آن ها به آساني در هم مي شكند.

منبع: روانپزشكي باليني-كاپلان

اختلال شخصيت مرزي
اختلال شخصيت ضد اجتماعي
ادامه دارد...

۲۵ مهر ۱۳۸۷

دريغ




گفتم: بهار
خنده زد و گفت:
اي دريغ،
ديگر بهار رفته نمي آيد.

گفتم: پرنده؟
گفت:
اينجا پرنده نيست.
اينجا گلي كه باز كند لب به خنده نيست.

گفتم:درون چشم تو ديگر...؟
گفت:
ديگر نشان ز بادهء مستي دهنده نيست.
اينجا بجز سكوت، سكوتي گزنده نيست.

*حميد مصدق

۱۵ مهر ۱۳۸۷

چيزهاي "مهم" براي فكر كردن

-اين قاشق و چنگالها روكه شستي ولو نكن اين وسط!!
...
-اين قدر چايي دم نكن... چايي كم و تازه دم كه بهتره....
...
- شنيدي؟!!
-آره..آره...آره... شنيدم...چقدر غر مي زني؟؟!! اصلا چه اهميتي داره كه قاشق و چنگال ها رو كجا بذارم يا چايي رو چطوري دم كنم! من نمي تونم به اين چيزهاي "الكي" فكر كنم...مي فهمي؟؟؟!!!!

پس به چه چيزهايي مي توني فكر كني؟! چه چيزهاي مهم ديگه اي هست كه مي شه بهش فكر كرد؟! ... اينقدر به اين چيزهاي مهم فكر كردي چي شد؟؟!! هان؟؟!!!
تو و امثال تو كه به اين همه چيز "مهم" به قول خودتون ،تو اين دنيا فكر كرديد... به كجا رسيديد!!! از نظر من ديگه هيچي مهمتر از اين نيست كه چايي رو چجور دم كنم يا غذاي ظهر رو چجور بپزم.. چون تنها چيزي كه مي تونم دوسش داشته باشم و ازش لذت ببرم همينه!
چقدر به اين فكر مي كني كه فلاني سر ملتي رو كلاه ميذاره و ككش هم نمي گزه...چقدر به اين فكر مي كني كه فلان جاي دنيا دارن فلان چيز رو هوا مي كنند...چقدر به اين فكر مي كني كه فلاني ها چقدر دروغ مي گند يا چقدر دغل و حقه بازند... يا سرمايه فلان كشور چه طوري شده و اقتصاد فلان جا چطوري...سياست اين گوشه و تاريخ اون گوشه... فلان ديكتاتور و بهمان سياستمدار... كثافتهاي اين ور دنيا و آشغالهاي اون ور دنيا... خب كه چي؟؟؟!!! هي فكر كردي و فكر كردي و به قول خودت تحليل كردي و حرص خوردي و افسرده شدي!!! خب!!؟؟ ... هنوز هم فكر مي كني خيلي چيزهاي "مهم" ديگه اي هست كه ميشه بهشون فكر كرد..... اما براي من ديگه هيچ چيز "مهم"ي نيست.. هيچ چيزي كه بشه بهش فكر كرد يا پرداخت، نيست...همون بهتره كه ملافه ها رو تميز بشوري و لك لباسها رو از بين ببري... لااقل اينطوري يك كاري كردي!!....

۱۱ مهر ۱۳۸۷

کنجکاوی

پرسیدم: چی تو این کاره ؟
گفت: کنجکاوی!

چهل و چهار سالشه و بیست و هفت ساله که غارنوردی می کنه!!! اونم از رو کنجکاوی!
راستی چند وقته که دیگه این حسو ندارم؟ ...یادم نمیاد…. خیلی وقته که حتی حوصله از خونه بیرون اومدن هم ندارم…. خیلی وقته که حال آدمهای جدید و جاهای جدید رو ندارم، اما به زور می خوام به خودم بقبولونم که دارم… چون در غیر این صورت یعنی مرده ام!
آیا واقعا مرده ام؟! نه فکر نکنم ،هنوز غذا می خورم…می خوابم… اینها یعنی هنوز زنده ام، نه؟!

۲ مهر ۱۳۸۷

دوراهي....



هميشه، بد از بدتر ، بهتره!
اگه نمي تونيم بهترش كنيم ، بدترش نكنيم!

۲۰ شهریور ۱۳۸۷

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! (ادامه)

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!


اختلال شخصيت مرزي

اين افراد تقريبا هميشه به نظر مي رسد كه در يك حالت بحراني قرار دارند.نوسان خلق در آتها شايع است.ممكن اسن لحظه اي اهل بحث و مجادله به نظر برسد ، لحظه اي ديگر افسردگي نشان دهد ، و زماني ديگر از فقدان هر گونه احساس در خود شكايت نمايد.رفتارش بي نهايت غير قابل پيش بيني است، در نتيجه ندرتا به سطح اعلا ء استعداد خود مي رسند.ماهيت دردناك زندگي آنها را در اقدامهاي مكرر خودآزارانه مي توان ديد.ممكن است به قصد اخذ كمك از ديگران اقدام به تيغ زدن مچ دست يا رفتارهاي خودآزارانه ديگر نمايند، يا ابراز خشم كرده يا خود را به طريقي از عواطف غير قابل مقاومت رها سازند.
چون حس وابستگي و پرخاشگري قوي است ، روابط اجتماعي آنها پر آشوب است. گاهي به شدت به كساني كه بر آنها متكي هستند، به معناي واقعي مي چسبند و وقتي از دوستان صميمي خود ناكامي مي بينند شديدا بر آنها خشم ميگيرند.در بازي گرفتن ديگران همتا ندارند.تهايي را خوب تحمل نكرده و جستجوي همنشين را،مهم نيست چقدر نامطلوب باشد، به تنها نشستن و احساس پوچي و بي كسي كردن ترجيح مي دهند.براي رفع تنهايي ، حتي براي لحظه هاي كوتاهي هم كه شده باشد، بيگانه اي را به دوستي مي پذيرند و از بي مبالاتي جنسي هم روگردان نيستند.اغلب از احساس مزمن تنهايي و پوچي ، و نيز از فقدان احساس هويت ثابت ناله مي كنند، و اگر تحت فشار گيرندخواهند گفت كه عليرغم احساس هاي تند و ناگهاني ، اكثر اوقات ملول و غمگينند.آنان در روابط خود مردم را به دو گروه تماما خوب و تماما بد تقسيم مي كنند.مردم در نظر آنها يا تكيه گاه و پرورش دهنده هستند يا آدم هايي نفرت انگيز و ساديست كه آنان را از احساس ايمني محروم كرده و هر زمان كه او احساس وابستگي نمايد تركش مي كنند.

منبع: روانپزشكي باليني-كاپلان

اختلال شخصيت ضد اجتماعي


ادامه دارد...

۱۹ شهریور ۱۳۸۷

سوءتفاهم

عشق دو طرفه يعني چي؟
دو رويايي كه اتفاقي با هم جور در مي آن، يك سوءتفاهم سعادتمند، البته يك سوءتفاهم دوطرفه...

آيا نمي تونيم از پس روياهامون با هم حرف بزنيم؟

۱۸ شهریور ۱۳۸۷

عكاسي از سو‍ژه اي نامعلوم!

ون گوك گوشش را بريد و
به يك بدكاره داد
او هم با نفرت دورش انداخت

ون! بد كاره ها گوش نمي خواهند، پول مي خواهند
فكر مي كنم تو به همين دليل نقاش بزرگي بودي

چون از چيزهاي ديگر خيلي سر در نمي آوردي


۱۷ شهریور ۱۳۸۷

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام!

از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم..... شايد كمكي باشد!


اختلال شخصيت ضد اجتماعي

شخصيت هاي ضد اجتماعي معمولا با ظاهري عادي،حتي فريبنده و راضي كننده مشاهده ميگردند.معهذا، سوابق آنها حاكي از اختلال عملكرد در بسياري از زمينه هاي زندگي است.دروغگويي ،فرار از مدرسه و منزل، دزدي،نزاع،سوء مصرف دارو و فعاليتهاي غير قانوني ، تجربيات اين افراد است.شخصيت هاي ضد اجتماعي، غالبا در مصاحبه با غير همجنس ، با رفتار اغواكننده و پر رنگشان او را تحت تاثير قرار ميدهند.فقدان اضطراب و افسردگي از خود نشان مي دهند ، كه با موقعيت آنان هماهنگي ندارد.تو ضيحات خودشان در مورد رفتار ضد اجتماعيشان آن ها را آدم هايي تهي و كوتاه فكر مي نماياند.تهديد به خودكشي و اشتغال ذهني با ناراحتي جسماني شايع است.اين افراد در به بازي گرفتن ديگران بسيار استادند و به راحتي مي توانند ديگران را براي شركت در طرحهايي كه براي بدست آوردن پول و شهرت نزديكترين راه شمرده مي شوند راغب سازند، كه غالبا به خسارت مادي و شرمساري اجتماعي يا هردو آنها منجر مي گردد.شخصيت هاي ضد اجتماعي حقيقت را نمي گويند و نمي توان در مورد انجام وظايف و رعايت اصول اخلاقي مرسوم به آنها اعتماد نمود.بي مبالاتي جنسي ،بدرفتاري با همسر و فرزند، و رانندگي در حال مستي از اتفاقات معمول در زندگي آنان است.در كل به نظر ميرسد كه فاقد وجدان هستند.

منبع: روانپزشكي باليني-كاپلان

ادامه دارد....

۱۶ شهریور ۱۳۸۷

فرصت

چون كه از ياد مي بريم با دلهايمان نگاه كنيم، همه چيز را در قالب شيء مي بينيم، حتي آدمها را. از آنها استفاده مي كنيم يا كنارشان مي گذاريم. شانس هر ديدار، فرصتي است مهم، اگر ما قدرش را بدانيم.

۱۵ شهریور ۱۳۸۷

گفت

با اون همه دستمال كه تو ماشينت بود چي كار كردي؟
تو خونه دستمال اون شكلي نداريم
چرا راديوي ماشينت هميشه رو ايستگاه راك اند روله؟
با جوونا مي پري؟

داري آب نارنگي رو ميريزي رو زمين
چرا هروقت مي ري آشپزخونه حوله رو خيس و كثيف مي كني؟

چرا وقتي آب وان رو خالي مي كني كف اش رو تميز نمي كني؟
نميشه مسواكتو بذاري سر جاش؟
تيغت رو هميشه خشك كن

بعضي وقتا فكر ميكنم از گربه ام بدت مياد

مارتا ميگه وقتي با هم رو پله ها نشسته بودين دگمه شلوارت باز بوده

تو نبايد كفش 100 دلاري رو تو باغچه پات كني
اصلا حواست به چيزايي كه اون جا كاشتي نيست

خيلي احمقانه است

هميشه بايد ظرف غذاي گربه رو سر جاش بگذاري

ماهي رو تو قابلمه سرخ نكن

تا حالا نديدم كسي مثل تو پاشو رو پدال گاز فشار بده

بيا بريم سينما

چه مرگته؟
كارات مثل آدماي افسرده ست.

--------------------------------------
راستي چرا ما زنها اينطوري ايم؟؟؟؟

Rescue Boat ; قايق نجات!



علت و معلول

خوب ترين آدمها بيشتر به دست خودشان مي ميرند.
فقط براي اينكه از بقيه فرار كنند.
و آن ها كه باقي مي مانند
هيچ وقت درست درك نمي كنند
كه چرا كسي بايد
از دست آن ها فرار كند!

چ.بوكفسكي